سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

سفر شمال - توسكا

پنج شنبه 17 ساعت 6:30 صبح از جلوی خونه دایی اینا با یه ون سفید راه افتادیم شمال . من و سروشا ، ندا ، عاطفه ، مریم و نی نی ، سمیرا و حسنا و مریم ، مهرنوش و دخملش . از ج فشم رفتیم و با وجود رانندگی بسیار اروم راننده ، خوب رسیدیم . ویلامون دو خوابه و دنج بود و بسیار تمیز . وسایل رو پهن کردیم و بعد کمی استراحت رفتیم دریا . تا محوطه بانوان رفتیم کیف رو که زمین گذاشتم سروشا دوید طرف دریا ، مونده بودم سروشا رو مراقبت کنم یا مانتومو درارم . خوشبختانه مانتو عبایی داشتم سریع دراوردم و دویدم طرف سروشا دیگه وارد اب شده بود منم دامنمو با یه دست جمع کرده بودم تو دستم و با یه دستم دست سروشا رو که با ذوق تو اب راه میرفت رو گرفته بودم . اب هم یه کم براش سر...
23 مرداد 1392

اين مدت

نماز و روزه هاتون قبول . دعا و خواسته هاتون هم قبول . شب قدر : ما هر سال محرم و شب هاي احيا مسجد محلمون ميريم كه مراسمشو حال و هواشو واقعا دوست داريم . ولي چند سالي بخاطر بارداري و سروشا كوچولو نرفتم . امسال هم ميخواستم نرم ولي شب 21 گفتم امتحان ميكنم ، ميرم اگه سروشا اذيت شد يا اذيت كرد برميگردم . ساعت 8:30 بابا من و خاله ندا رو رسوند مسجد . سفره براي افطار پهن بود .خواستيم بريم انتهاي حسينيه تا خلوت باشه و خنك . دست سروشا رو گرفته بودم و تو مسير دخملكم چند جا نشست . عزييييز دلم ديده سفره پهنه وبقيه نشستن هي خواسته اونم بشينه . تا اينكه ما هم نشستيم. سروشا آدمارو كنكاش ميكرد بهشون لبخند ميزد بلند ميشد ميرفت پيش ني نيا و...
13 مرداد 1392
1